Sunday, October 31, 2010
اوج پررویی های یک ناباور
"A.P.Dampaiii"
Thursday, October 28, 2010
تنگ بازی
Wednesday, October 27, 2010
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
دِه دشمنان به گا را*؛
* یعنی دشمنانتو به گا بده.اون «را» هم همینجوری نخودیه!نقشی نداره تو جمله!گفتیم زشته قافیه شعر شیخ سعدی رو به گا بدیم!بالاخره ادبیات حرمت داره دیگه :پی
کی میگه بارون رحمته؟رید رو سر ِما!سرما خوردیم اساسی
با دلم به هوای زلف یار
داد و بیداد از این روزگار
ماهو دادن به شبهای تار
ای بارون
[حالا بقیه اش...]
* از همون اول کسخلتون کردم!ابر بهار الان داره تو یه جایی مثل مینگولستان میشاشه رو سر ملت!این ابری که داره الان به نمایندگی از خدا میشاشه طی 24 ساعت گذشته،ابر پاییزه!نه ابر بهار!!؛
Tuesday, October 26, 2010
نو تایتل
پ.ن: خودمونیم حالا،به دل نگیر،بعضی وقتا حال میدی،ولی اینقدرم آویزون نباش،خز میشی!ج.نده میشی!از ما گفتن بود!بذار ما خودمون بیایم نازتو بکشیم،آ قربونت...؛
معشوق آزاری
پ.ن: شایدم «یار در موزه و ما گرد جهان میگردیم.»؟
Monday, October 25, 2010
س.ک.ص خیابانی
یه زمانی رو پوسترهای مربوط به جنبش سبز مینوشتن : «آرام و محکم،تا آخر»
من اون موقع متوجه نمیشدم کاربرد این شعار واسه تو خیابون بود یا تو رختخواب؟؟!؛
Friday, October 22, 2010
پیرمردان ج.قی
حالا به صحت این مطلب کاری ندارم،ولی فک کن یه یارو با 55 ،60 سال سن که در معرض ابتلا به سرطان پروستات قرار داره میره پزشک،بعد براش تجویز میکنن«خودارضایی،هر 8 ساعت یک وعده»!!؛
Thursday, October 21, 2010
ابودُمپایی و این تر نت
همینجوریش خونه نیستا،وقتیم میاد یه بند میچسبه به اینترنت!هی هم کشفهای تازه خودشو رو با ذوق میاد واسه ما تعریف میکنه،یاد 7 8 سال پیش که خودم با این سوغات بلاد کفر آشنا شده بودم افتادم.
امروز رفتم آی دی فیسبوکش را چک کردم دیدم هرچی دختر خشگل مشگل تو فیس بوک هست رو ادد کرده.
تازه ازم خواست بش چت کردن یاد بدم تا بتونه با دوستاش چت کنه!
هر چی بش میگم:«پدر جان!شما بشین سر میانسالی به طبابت و تدریست بپرداز!شما را چه به اینترنت و چت و فیس بوک؟»تو کَتِش نمیره!
پ.ن1:علی الحساب برای خنده آی دی یکی از دافات* سابق را در مسنجرش ادد کردیم تا حال چون شود..
پ.ن2: اُمُ الدُمپایی هم هی به ابودُمپایی چشم غره میرود که «مشکوک میزنیا!!»
*ج مکسر داف
؛
Wednesday, October 20, 2010
هر کسی از ظن خود شد یار من...؛
Tuesday, October 19, 2010
بازی وبلاگی
1 اگر وبلاگتان آدم بود چه جنسیتی داشت ؟ دختر یا پسر ؟ (این موضوع ربطی به جنسیت صاحب وبلاگ ندارد
ترجیح میدهیم با توجه به روحیات و احساسات پر تناقض خودمان،وبلاگمان نیز همینطور باشد،ترجیح میدهیم ترنس سکشوال باشد
2 وبلاگتان کدام یک از این دو نفر است ؟ خودتان یا فرزندتان ؟
وبلاگمان فرزند ناخلف خودمان است.بر خلاف خودمان که به گفته ی اطرافیان محجوب و خجالتی و مغرور و مودب و با شخصیت و فرهیخته ایم این وبلاگمان لا ابالی و بی ادب و بی ملاحظه و رُک و تخس و پررو و بد دهان است.نتوانسته ایم تربیتش کنیم خب...؛
بدون توجه به مدت زمانی که از عمر وبلاگتان می گذرد ، وبلاگتان را در کدام مقطع از زندگی می بینید ؟ کودکی ، نوجوانی ، جوانی ، میانسالی یا پیری ؟
پیر نوزادی ست برای خودش،تازه به دنیا آمده،3 ماهش است،هنوز شیر میخورد و پوشک میبندد و جایش را کثیف میکند.ولی گاهی حرکاتی انجام میدهد که فقط از یک انسان سالخورده بر می آید....؛
چهره ی وبلاگتان را بعنوان یک آدم تصور و توصیف کنید . از رنگ چشمها و قد و رنگ پوستش گرفته تا لباسهایش ! (این مورد نیز هیچ ارتباطی با چهره و مشخصات صاحب وبلاگ ندارد
چهره ی ثابتی متصور نیستیم برایش:گاهی کاظم قاقی است و گاهی دکتر سروش،گاهی جیمز هتفیلد متالیکا و گاهی استاد شجریان،گاهی استالین است و گاهی احمد شاه مسعود،گاهی شریعتمداری و گاهی شریعتی؛آفتاب پرستی ست برای خودش،رنگ عوض میکند به چه سرعت،میبینید که؟...؛
به ترتیب بگویید مغز ، قلب ، دهان ، پا ، چشم و گوش وبلاگتان کدام قسمت های آن هستند ؟
مغزش آن قسمت ضایعه گونه ی مغز ماست که با آن افکار پریشان میکنیم و جرات نداریم آن افکار پریشان را با قسمت اصلی مغزمان بکنیم و به حساب مغز خودمان بگذاریم.
قلبش نیز آن تکه ی تنوع طلبِ هوسرانِ هر دم عاشق و دلداده و بی عنان قلب خودمان است که احساسات بیخودی مان را با آن بروز میدهیم!
دهانش نیز همین دری وری هایی ست که به اسم پست به خورد خلق الله میدهیم!
پایش کامنت هایی ست که در پست های سایر دوستانمان در بلاگستان میگذاریم و رد پایمان را در آنجا مینهیم که : «هستیم هنوز»؛
چشمش چشم خودمان است که در بلاگستان می چرد و بلاگهایی که به دلمان میشیند را شکار میکند...؛
گوشش نیز این گجت کوچولوی این کنار است که تا دوستی آپ میکند سه سوت خبر میدهد و ما هم سه سوت در وبلاگ مذکور حاضر میشویم و اعلام حضور میکنیم با کامنت...؛
فرض کنید وبلاگتان می تواند ازدواج کند ! آنگاه با کدام وبلاگ ازدواج می کرد ؟! (لطفاً از این قسمت سوءِ برداشت نشود
ما که خودمان دوست نداریم با کسی ازدواج کنیم،در نهایت شاید همخانه و همخواب شویم با غیرهمجنس ولی ازدواج خیر،ولی اختیار دمپایی دست خودش است،شاید اصلا دلش خواست با این صفحه ی فی.لت.ری.ن.گ پیوندها ازدواج کند!!؛
در نهایت نیز ما که کسی را نداریم از او دعوت بنماییم ولی دوباره از این لطف میس اوووووم متشکر میشویم؛
استافده منیو من الله توفیق :دی
این پست پس از تعویض قالب وبلاگ رسما ما را گ.ایید،هرکاری میکنیم رنگش جور دربیاید تا خوانده بشود،نمیشود!!برای خواندنش از کنترل+اِی استفاده کنید...؛
چه سری چه دمی عجب پایی...میای اسکلم شی؟
گرچه میدانیم چه قصد شومی دارد و میخواهد ما را اسکل بنماید و ما نیز در دامش نمی افتیم ولی باز هم دلچسب بود؛
پ.ن بی ربط: ما روشنفکرها را هر کاری هم بکنید خودسانسوری داریم!
؛
Sunday, October 17, 2010
آی ام اِ بِیبی
پ.ن:آرامش در بحرانی ترین لحظات زندگیم رو مدیونش م!؛
Quotation
" A.P.Dompaiii "
Saturday, October 16, 2010
خَمِش
منم این شلوار مشکیم یه خورده،اینقدر فقط،فاقش کوتاهههه،کمربند هم نبسته بودم،حالا فرض کنین هر سری که خم میشدم استکانا رو جمع کنم نفرات پشت سری با چه منظره ای روبرو میشدن!شانس آوردم مامامنبزرگم تو قزوین زندگی نمیکرد!
تبصره:فک کنم حضار محترم متوجه مشکل من شدن!چون دو سه سری که رفتم اومدم دیگه خودشون نمیذاشتن خم شم استکانو میاوردن بالا میذاشتن تو سینی!!دمشون گرم!؛
Friday, October 15, 2010
Moments Earlier
پ.ن:این فک و فامیل ما هنوز یاد نگرفتن در باب استقبال از شرکت کنندگان در مجلس تشییع جنازه استفاده از عبارات "خوش اومدین" و " ایشاالله جبران کنیم" موضوعیت ندارد!
پ.ن2: امروز سر اینکه چرا من تو مراسم گریه نمیکنم نزدیک بود گیس و گیس کشی راه بیفته!منم برای کور کردن چشم فتنه گریه کردم
پ.ن3: این پسر دایی ما همچین زیر تابوت «لا اله الا الله» میگفت انگار تو راهپیمایی برائت از مشرکین شرکت کرده،از اینور تو آینه ی شبستان مسجد داشت موهای سیخ سیخیشو درست میکرد!
پ.ن4: حالم بهم خورد اینقدر تو این 24 ساعت دورویی و اشک تمساح دیدم،کلا این مرگ ناگهانی مادربزرگ رسما رید تو زندگی ما!شنبه هم عجالتا مدرسه تعطیل!!
پ.ن 5: همین الان استقلال گل زد!!
*بابامو میگم!!؛
Thursday, October 14, 2010
تغییر استراتژی میدهیییییییم
...؛
عزرائیل بیکار عقده ای این بار خِرِ مادربزرگ ما رو گرفت
دو تا خونه بالاترشون عروسی بود
بساط درست شده بود اونجا
نمیدونستیم گریه کنیم یا صدای زجه بقیه رو گوش کنیم یا بخندیم
پ.ن:من که گریه نکردم،مرد که گریه نمیکنه،ولی اینقدر دور و وریامون جیغ و داد کردن که اعصابمون به فاک فنا رفت
پ.ن2:مرگ پدیده جالبیه،باید بیشتر در موردش ...شعر تفت بدم.؛
پ.ن3: درسته به این دری وریایی که اینا میگن وقعی نمینهم :دی ولی این غزل مولانا تصویر دل نشین خیال انگیزی از مرگ ارائه داده
Wednesday, October 13, 2010
خر در گل
منم این وسطا هم خوابم میاد هم شکمم قیلی ویلی میره.روم هم نمیشه حرفشو قطع کنم.گناه داره بنده خدا.«رودربایستی» رو کی اختراع کرد اولین بار؟
پ.ن: بیخیال شو خانوم جان!روح اون دوست پسر سابقت که انداختیش زیر تریلی بیخیال شو بذار بریم لالا کار زندگی داریم درس داریم!!؛
نصایح الشیخ 3
هم خودت حال میکنی هم ملت،کلی هم تعریف و تمجید پشت سرت میاد
دفعه دوم مثل سوپرکاپه،هم سخت تره،هم دیگه وقتیه که داری میرسی به نقطه اوج.
از اونجا به بعد اگه بخوای ادامه بدی فقط خودتو ضایع میکنی
دفعه سوم دیگه همه صداشون درمیاد،میگن بابا بیخیال بکش کنار بذار یه بنده خدای دیگه هم بیاد طبع آزمایی کنه (ادبیاتمو بخورم خودم!!)؛
خلاصه که ... هیچوقت مخ یه نفر رو سه بار متوالی نزن فرزندم!حداقل اگه میزنی وسطاش چن تا مخ دیگه هم بزن که واسه خودت عق آور نشه دیگه،ملت هم فک نکنن تبانی شده و این حرفا....؛
دنیا این روزای ما(یعنی خودم)؛
محلّش نمیدیم تا خودش روش کم شه
کماکان قیافمون این شکلیه
:|
پ.ن.: میریم بیرون یه قدمی بزنیم شاید فرجی شد!به هر حال ما ازوناش نیستیم که جلو زندگی کم بیاریم!تا دسته میذاریم براش!تا باشه دیگه به پر و پای ما نپیچه!!
....
؛
Tuesday, October 12, 2010
خودکرده را تدبیر نیس
پ.ن:دوست دارم بی لیاقت!!؛
کدوم مه جلوه ی روی تو داره یار؟
آواز مهران مدیری اشک در میاره
تبصره: ولی با بقیه تِرَک هاش مطلقا فقط باید جم بخوری و بالا پایین بپری!آقا شاهکاره!شاهکار!!؛
Sunday, October 10, 2010
همچو شمع...
«حضرت حافظ»؛
Friday, October 8, 2010
دست
این عضو از بدن این موجودات تنها قسمتیه که می ارزه یه روزی عاشقش بشی
از این دستای ظریفِ شکننده ی مثل کریستال درخشنده و شفاف با ناخنای صاف و قالبی که در عین مات بودن برق میزنن و یه تیکه استخون که از کناره ی مچ زده بیرون و رگهای پیچ در پیچِ سبز که از ساعد تا پشتِ دست تاب میخورنو مثل گلِ پیچک میان بالا در حالیکه تمام این مسیر با پرزهای طلایی پوشونده شده....یعنی میتونه چیزی زیباتر و لطیف تر از این هم وجود داشته باشه؟
پ.ن:مطمئنم بوی دیوونه کننده ای هم داره...؛
Thursday, October 7, 2010
لحظه ها
این دلم شروع میکنه قُل قُل،انگار دارن توش طبل میزنن،اونم نه از این طبلا که تو هیئت میزنن گرومب گرومب صدا میده،ازاینایی که تو رژه ارتش میزن صدای ریز پشت سر هم میده،بعد این حالت به صورت صعودی ادامه پیدا میکنه تا من مجبور میشم مثل دیوانه ها با قیافه گریه کنان بدووم طرف توالت و سریع شلوارو بکشم پایینو بشینم و فشار و آزادی....
اینجا دقیقا نقطه عطف تابع بود،یهو زرتی سقوط میکنه این شرایط
بعد دوباره از اول.
توضیح : اسهال دارم!!!
پ.ن: مفهومی درس خوندن یعنی همین!سوالای کنکور هم واسه همین میگن مفهومی شده دیگه!؛
ایمان شرایطی
یه خط اینترنت دائمی هم بذارن برام
مدرسه هم به صورت مجازی کلاساش برگزار شه
یعنی مثلا دبیر فیزیک بیاد پشت یاهو مسنجر بهم فیزیک جامد درس بده
کلا به وجود خدا ایمان میاوردم در اون حالت!!؛
پ.ن:خورد و خوراک هم اگه میشد به صورت کپسول بم بدن به معاد هم ایمان میاوردم!
پ.ن2: این دختره هم میذاشتن بیخ ریشم همینجا باشه 24 ساعت دیگه در اون صورت نماز هم میخوندم حتما!!
پ.ن 3: خدا همین لحظه یه شیشکی بهم داد!:دی
بود و نبود
وقتی هستم نیستی
اصلا برا چی هستم؟
وقتی تو نیستی...؛
نصایح الشیخ 2
Wednesday, October 6, 2010
زندگی
کتاب تست دیفرانسیل جلوت بازه ولی داری فیزیک میخونی،
کیکی که از صبحونه رو میزته هنوز دست نخورده و مثل سنگ پا خشک شده،
«فریاد»شجریان در حال خوندن
و تو داری به این فک میکنی که اون امروز چقدر به طرز معمولی زیبا شده بود...
؛
Monday, October 4, 2010
کاربرد دو جانبه
میشه برای روون کردن سوراخ دهن هم از گه استفاده کرد؟
خرتر از خر
Friday, October 1, 2010
من از کجا پند از کجا؟
جامِ جان افزای رو بریز حالشو ببریم..
؛
نداریم!!
پ.ن : تقلید نوشت از "یه دوست پسر هم نداریم"؛